مولانا و قرآن

پدیدآورفاطمه حیدری

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 1506 بازدید
مولانا و قرآن

حيدري، فاطمه
غور و تأمل در«مثنوي معنوي» نشانگر آن است كه سراينده آن براي قرآن كريم كه ازآن به كتاب ذكر و نبي ياد ميكند احترام و اهميت فوق العادهاي قائل بوده است .در جاي جاي اين كتاب كه حمله و طعنه به آن در معني حمله و طعنه به قرآن تعبير شده سلطه و نفوذ آيات و مضامين قرآني را مي توان مشاهده كرد. در «جواب طعنه زننده در مثنوي از قصور فهم خود» در اين باره مي گويد:
طعن قرآن را برون شو ميكني يا زپنجه قهر او ايمان بري اي سگ طاعن تو عوعومي كني اين نه آن شير است كه از وي جان بري
عمق و گستردگي تفكر و انديشه «مولانا» از تسلط وي بر علوم قرآني نشأت ميگيرد.يادكرد مفاهيم قرآني در «مثنوي» نشان ميدهد كه «مولانا» موجبات رستگاري نجات انسان را تنها در قلمرو وحي جستجو ميكند. وي به گونهاي از اين كتاب عظيم الهي و واژگان و عبارات مربوط به آن سخن ميگويد كه كاملاً عشق و علاقه شديد او را به مكتب انسان ساز قرآن آشكار ميسازد. تنها ذكر لغات و عبارات قرآني مطمح نظر او نيست كه معاني و مضامين آن به انحاء مختلف و با تنوع بسيار كه حاكي از توجه و استغراق بسيار گوينده به قرآن است در مثنوي به چشم ميخورد.
اشتغال به وعظ در خاندان «مولانا» داراي سابقه بوده است و همين امر موجب شده وي نيز تحت تأثير آموزشهاي ديني قرارگيرد. پدرش بهاءولد داعيه سلطانالعلمايي داشته در عين اين كه حرفة وعظ و تذكير را نيز پيشه خود ساخته بوده است، پدرش حسين بن احمد خطيبي بلخي چنانچه از نسبت وي آشكار است اهل خطابه و وعظ و از علماي سرزمين خراسان و پدرش احمد خطيبي هم از اكابر فقهاي قرن 5 بوده است.1
سابقه تدين و منبرگويي را در خاندان مولانا و تأثير آن را بر وي نميتوان ناديده گرفت. در حقيقت او رنگ ونقشي از واعظي منبري را در مثنوي نمايش ميدهد. اين نكته نيز قابل توجه است كه صوفيه ميكوشيدهاند تعاليم خويش را به گونهاي با مطالب قرآني پيوند دهند و چنانكه از سابقه زندگي مولانا برميآيد در حدود 25 سالگي در فقاهت به مرتبه اجتهاد و اهليت فتوي رسيده بوده و بدين سبب نام و ترجمههاي او را در كتب طبقات حنفيه جزو فقها و مفتيان ضبط كردهاند.2 بديهي است كه هر كس به اين درجه نايل شود به مباحث قرآني و فقهي مذهب بايد احاطه داشته باشد و گستردگي و تنوع موضوعات «مثنوي» بيان كننده اشتغال و توغل سراينده آن به امر شريعت بوده است.
اين نكته قابل ذكر است كه انديشههاي بشر از تأثير و تأثر بر يكديگر بركنار نميتوانند بود زيرا در غير اين صورت پيشرفت و تحولي صورت نميتوانست گرفت. «مولانا» نيز از تأثير انديشهها و دانشهاي بشر كه در طول قرون جمعآوري شده دورنبوده است اما «مثنوي» او بيش از آن كه تحت تأثير هر نوع انديشه و طرز نگرشي قرار داشته باشد متأثر از قرآن است و در اين امر، سابقه تدين و منبرگويي خاندان وي و اينكه او چون ساير صوفيه تعاليم خويش را با مطالب قرآني مربوط ميكرده نميتوان ناديده گرفت و علاوه بر اينها ذكر مضامين و مفاهيم قرآني سبب توجه و روي آوردن عموم مردم به پاي منابر وعظ ميشده است.
«مولانا» از ديدگاه صوفيانه به قرآن مينگرد و از آنجا كه هر عارفي به درجهاي متفاوت از حال و مقام با سايرين ميرسد - و اين امر ناشي از تفاوت ميزان كشف و شهود و تجربه روحاني شخصي است - بنابراين نوع نگرش او به قرآن و تأويل آن داراي مرتبه ويژه و خاص خود اوست كه چه بسا با تأويلات ساير صوفيه اختلاف داشته باشد. به نظر ميآيد وي ميكوشيده گفتارهاي صوفيه و معتقدات آنان را با قرآن و معاني و مفاهيم آن مطابقت دهد به عبارت ديگر، مثنوي وي نوعي تفسير يا به بيان ديگر تأويل صوفيانه است و به سبب آنكه شاعر عارف، جامع علوم ديني و عرفاني بوده در اين مسير از توجه به قرآن و واژگان و مفاهيم و داستانها و حكايات قرآني جهت پيوند دادن با تعاليم عرفاني سود جسته است. مثنوي نوعي تأويل صوفيانه است اما به عقيده گوينده آن تأويلات و تعبيرات او از نوع تعبير به رأي نيست كه مطابق حديث نبوي نهي شده است: من فسرالقرآن برأيه فليتبوء مقعده منالنار.3
تأويل به معني توجيه كردن و برگرداندن كلام است به آن چه اصل و باطن مقصود گوينده باشد برحسب فهم و درك و عقيده كسي كه تأويل ميكند. صاحب نفائس الفنون آرد: تفسير رابعضي اين طور معني كردهاند كه تفسير كشف ظاهر قرآن است و تأويل كشف باطن... بعضي گفتند تفسير محاكمات را باشد و تأويل متشابهات را،و بعضي ديگر گفتند هر چه ادراك بشر در معاني و حقايق آن برسد تفسير است و هر چه نرسد تأويل خوانند و به همين جهت خداوند فرمود:
و ما يعلم تأويله الاا... آل عمران 3/7 و نگفت مايعلم تفسيره الاا...
و نيز واژه تأويل درآيات زير نيز بكار رفته است:
- بل كذبوا بمالم يحيطوا بعلم و لما يأتهم تأويله. يونس / 39
- سأنبئك بتأويل مالم تستطع عليه صبراً كهف / 78
- ذالك تأويل مالم تسطع عليه صبراً كهف / 82
تأويل در اصطلاح، گردانيدن كلام است از ظاهر به سوي جهتي كه احتمال داشته باشد.
از منظر صوفيه، تفسير و معني باطني،مقام و جايگاهي و معني ظاهري مقام و جايگاهي ديگر دارد، تفاسير آنان جنبه كشف و شهودي دارد و به عقيده مولوي قرآن هفت توست، پس هر كس به فراخور حال خويش و درجه و ميزان ادراك و دريافت خويشتن از قرآن بهرهاي ميگيرد و بديهي است كه وي دراين اعتقاد خويش به اين حديث نظر داشته است:
«ان للقرآن ظهراً و بطناً و لبطنه بطنا الي سبعه ابطن» 4
مخاطبان قرآن به تعداد افرادي است كه به اين كتاب الهي ايمان دارند، خواه از روي حقيقت و باطن و خواه از روي ظاهر و چون قرآن وراي ظاهر، الفاظ باطني نيز دارد، آشكار است كه ميان مخاطب باطن قرآن و مخاطب ظاهر آن تفاوت درجه هست،اما به عقيده مولانا، وراي بطن سوم كه به بيان او باطن باطن است و عبارات از بطن چهارم است،سر و رازي وجود دارد كه تنها خداوند بينديد و بيمانند از آن آگاه است و لاغير. «به روايت سهل بن عبدالله تستري عارف (ف 283 ق) هر آيه قرآن را چهار مفهوم (بطن) است. لغوي، تمثيلي، اخلاقي، كشفي. اين چهار در حديث مشكوك (مشكات 53 / 3) به اينصورت برشمرده شده است: للقرآن ظاهرٌ و باطنٌ وحدٌ و مطلعٌ». (5)
در «تفسير اين خبر مصطفي عليه السلام كه للقرآن ظهرٌ و بطنٌ و لبطنه بطنٌ الي سبعه ابطنٍ» ميگويد:
زير ظاهر باطني بس قاهري است كه در او گردد خردها جمله گم جز خداي بي نظير بي نديد حرف قرآن را بدان كه ظاهري استزير آن باطن يكي بطن سومبطن چهارم از نبي خود كس نديد
به دنبال همين بيت به افرادي ميپردازد كه تنها به ظاهر قرآن تمسك ميجويند و به عقيده او تنها ابليس و ابليسصفتان به ظاهر توجه دارند، چنانكه ابليس نيز از وجود آدم فقط به ظاهر او كه از مشتي خاك ساخته شده بود پرداخت و به حقيقت وباطن او پي نبرد و درنيافت كه وجوداوكتاب حق است.
آدمي همچون فسون عيسي است قلب مومن هست بين اصبعين كون يك لقمه چو بگشايد گلو آدمي همچون عصاي موسي استدركف حق بهر داد و بهر زينظاهرش چوبي وليكن پيش او
اگر تنها به ظاهر قرآن توجه شود نتيجه جز تباهي و گمراهي نخواهد بود چون در مقام مثل،ظاهر قرآن نظير حكايت آدم است در ظاهر حرف و لفظ است ولي در باطن روح و سر و حقيقت و كلام و قول حق است كه از نقش حروف و الفاظ ادراك نميشود:
ديو آدم را نبيند جز كه طين كه نقوشش ظاهر و جانش خفي است تو زقرآن اي پسر ظاهر مبينظاهر قرآن چو شخص آدمي است
شايد به همين سبب باشد كه آنكس كه به سر و معني قرآن راه يافته بدان متحقق و متخلق ميشود نيازي نميبيند كه الفاظ آن را حفظ كند:
گرچه شوقي بود جانشان را بسيپوستها شد بس رقيق و واكفيد در صحابه كم بدي حافظ كسيزان كه چون مغزش در آگند و رسيد
كسي كه تنها به ظاهر و الفاظ ميپردازد اگر به معني و بطن قرآن بيتوجه باشد و سر و حقيقت آن را درنيابد فايدهاي نخواهد برد و طرفي نخواهد بست:
با روان انبيا آميختي ماهيان بحر پاك كبرياانبيا و اولياء را ديده گيرمرغ جانت تنگ آيد در قفس چون كه در قرآن حق بگريختيهست قرآن حالهاي انبياوربخواني ونهاي قرآن پذيرورپذيرايي چو بر خواني قصص
پذيرش و ادراك روح و سر قرآن چنان تأثيري در نهاد آدمي مينهد كه مرغ روح او در قفس تنگ اقليم ماده بيتاب شده اشتياق گريز از آن به اقليم نامحدود ماوراي جسم و ماده به او دست ميدهد.
اصولا توجه به بطن قرآن و معاني و اسرار آن در نظر «مولانا» بسيار ارزشمندتر و مهمتر از حفظ كردن آن است اگر چه اصحاب پيامبر براي حافظان قرآن ارج و ارزش بسياري قايل ميشدند و در حق آنان جل فينا ميگفتند بسياري از آنان به جاي بسنده كردن به حفظ ظاهري آن، خود را در معاني آن مستغرق ميكند، به عقيده «مولانا» گروه اول به كوراني ميمانستند كه در حكم صندوق قرآن باشند:
جل فينا از صحابه ميشنودنيست ممكن جز زسلطاني شگرفخود نباشد ور بود باشد ادبجمع ضدين است چون گرد و دراز كور خود صندوق قرآن ميبود از حروف مصحف و ذكر و نذر زان كه صندوقي بود خالي بد است ربع قرآن هر كه را محفوظ بودجمع صورت با چنين معني ژرفدر چنين مستي مراعات ادباندر استغنا مراعات نيازخود عصا معشوق عميان ميبودگفت كوران خود صناديقند پربازصندوقي پر از قرآن به است
صندوق پر از قرآن بهتر از صندوق خالي است به عبارت ديگر، حفظ ظاهري قرآن بهتر از بي توجهي به آن است.
«به روايت مؤلف شرعه الاسلام، صحابه پيامبر (ص) هر بار ده آيه ميآموختند و تا آن كه بر همه مندرجات ديني آن ده آيه تسلط نمييافتند از آن تجاوز نميكردند» 6 كما قال صاحب شرع الاسلام: كانت الصحابه يتعلمون عشر آيات لا يتجاوزونها الي غيرها حتي يعلموا ما فيها من العمل» 7 شرح كبير ج 7.
گروهي نظير مشركان قريش قرآن را اساطير الاولين ميخواندند. قرآن در اين باره ميفرمايد:
ان هذا الا اساطير الاولين. انفال/ 31
كساني نيز كه بدون انديشه و تأمل، به خواندن قرآن بپردازند، قرآن در جان آنان تأثيري نمينهد و به حقايق آن پي نميبرند و از آن در جهت تكميل نفس و جان خويش كمك نميگيرند.چنين كساني ممكن است چون قريش قرآن را اساطير الاولين بخوانند.
نيست تعميقي و تحقيقي بلند كه اساطير است و افسانه نژند
افراد كوته بيني كه از فرط كم فهمي به مثنوي طعنه ميزنند با وصف اينكه مثنوي نوعي تفسير عرفاني از قرآن است آنرا وسيله و دستاويزي براي طعنه زدن به قرآن قرار ميدهند.«مولوي »به پيروي از «سنايي» اينان را به كوراني مانند ميكند كه چشمان بيفروغ و كور آنان آفتاب را نميبيند.«سنايي» در ديوان خويش ميگويد:
كه از خورشيد جز گرمي نبيد چشم نابينا 8 عجب نبود گر از قرآن نصيبت نيست جز نقشي
«مولانا» ميگويد:
اين عجب نبود زاصحاب ضلال غير گرمي مينيابد چشم كور كه زقرآن گر نبيند غير قالكه ز شعاع آفتاب پر زنور
قرآن در نظر سراينده «مثنوي» به رسني مانند است كه خلق بايد به آن چنگ زنند تا نجات يابند، خداوند ميفرمايد: واعتصموا بحبل الله جميعا. آل عمران / 103
«سنايي» در «حديقةالحقيقه» در اين باره ميگويد:
رسن است او غافلان چاهي نور قرآن به سوي او رسن است تا بيايي نجات بوك و مگر 9 رهبر است او و عاشقان راهيدر بن چاه جانت را وطن استخيز و خود را رسن به چنگ آور
«مولانا در اين باره تمثيلي ذكر مينمايد: كسي كه در چاه است از ريسمان كمك ميگيرد و چون قصد بالا رفتن و بيرون آمدن از چاه دارد ريسمان از چاهش بيرون ميآورد ولي آنكه ميل بيرون رفتن از چاه نداشته باشد به ريسمان چنگ ميزند تا به قعر چاه فرو رود:
زان رسن قومي درون چه شدند چون تو را سوداي سربالا نبود زان كه از قرآن بيگمره شدندمر رسن را نيست جرمي اي عنود
آنان كه اهل هواجس و هواهاي نفساني هستند و حقايق را انكار ميكنند به ضلالت افتادهاند ولي آنان كه حقيقت قرآن را دريابند و به آن بياويزند از گمراهي و گم بودگي رهايي مييابند و از چاه ضلالت بيرون آمده صعود و پرواز را به عالم معني مييابند.
«مولانا» قرآن را به عصاي «موسي» تشبيه ميكند، همچنان كه عصاي موسي به هنگام خفتن وي، او را از سوء قصد دشمنان حفظ ميكرد، كلام حق نيز از سوء قصد كافران نسبت به شريعت در امان است:
صادقي هم خرقة موسيستي كفرها را دركشد چون اژدها چون عصايش دان تو آنچه گفتهاي اي رسول ما تو جادو نيستيهست قرآن مر تو را همچون عصاتو اگر در زير خاكي خفتهاي
قرآن كتابي نيست كه دچار تحريف و تبديل و نابودي شود، چنان كه ساير كتب دست خوش آن شدند زيرا خداوند در قرآن به رسول خويش مژده داد:
انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون حجر 9
بنابراين در قرآن هيچ كم و زيادي ايجاد نخواهد شد و تا قيامت باقي خواهد ماند، حتي پس از وفات رسول اكرم (ص) تحت حفظ الهي خواهد بود، «مولانا» در «تشبيه كردن قرآن مجيد را به عصاي موسي و...» ميگويد:
گر بميري تو نميرد اين سبق بيش و كم كن را زقرآن مانعم طاعنان را از حديثت دافعم تو به از من حافظي ديگر مجو مصطفي را وعده كرد الطاف حقمن كتاب و معجزات را رافعممن تو را اندر دو عالم رافعمكس نتاند بيش و كمكردن در او
يكي از مسائلي كه مورد بحث ميان فرق مختلف اسلامي بوده بحث قدمت و حدوث قرآن است عدهاي قرآن را كلام حق و قديم دانسته و عدهاي كلام بشر و حادث دانستهاند. از ديدگاه «مولانا» قرآن داراي دو جنبه است هم قديم و هم حادث. به بيان ديگر وي مسئله حدوث و قدم قرآن را كه يكي از مسائل مذهبي مورد اختلاف فرق اسلامي است به صورت بينابين حل كرده است، وي كلام حق را آنجا كه به حق تعالي مربوط ميشود قائم به ذات حق ميداند كه قديم است و آنجا كه به خلق مربوط ميشود به مخلوق حادث منسوب ميكند:
اي گروه جهل را گشته فدي تخم طعن و كافري ميكاشتيد كه شما فاني و افسانه بديتقوت جان جان و يا قوت زكات ليك از خورشيد ناگشته جدا تا رهانم عاشقان را از ممات تا قيامت ميزند قرآن نديكه مرا افسانه ميپنداشتيدخود بديديد آنكه طعنه ميزديت؟من كلام حقم و قايم به ذاتنور خورشيدم فتاده بر شمانك منم ينبوع آن آب حيات
مانند نور خورشيد كه از يك سو به منبع و مبدأ نور و از طرف ديگر به موجودات مستنير مربوط ميشود.

پاورقيها:

1ـ زندگي مولانا جلالالدين محمد مشهور به مولوي، ص 6 و نيز سرني ص 70.
2ـ مولوي نامه، ص 21، ج1.
4ـ احاديث مثنوي، ص 83.
5ـ شرح مثنوي معنوي، دفتر سوم، ص 1317.
6ـ شرح مثنوي معنوي مولوي، دفتر سوم، ص 1121.
7ـ همان، يادداشتهاي مترجم، ص 1372.
8ـ ديوان سنايي، ص 4، ب 3.
9ـ حديقة الحقيقه و شريعة الطريقة، ص 178.

مقالات مشابه

نقد ديدگاه مستشرقان در مورد تاثيرپذيري قرآن از اشعار عصر نزول

نام نشریهقرآن‌پژوهی خاورشناسان

نام نویسندهاسماعیل ابراهیمی, محمد جواد اسکندرلو

تناصّ قرآنی و روایی در شعر عبدی کوفی

نام نشریهعیون

نام نویسندهغلام‌عباس رضایی هفتادری, فیض‌الله مددی

تجلّی قرآنی- شاعرانه حضرت علی(ع) در شعر کهن فارسی

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهاحمدرضا یلمه‌ها, مسلم رجبی

تاثیرپذیری شمس مغربی از قرآن مجید

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهاسماعیل آذر